
شکاف انسان و شهر
ازدواج، آغاز گسست تدریجی
رهش و همسرش، هر دو اهل اندیشه و دغدغهاند. او در صداوسیماست، مرد در شورا و ساختوساز. آنچه روزگاری عشق بود، زیر آوار بلندپروازی و سیاست و معماری دفن میشود. دیالوگها سردند، رابطهها خسته، و فضای خانه سایهروشنِ شکست است.
نویسنده با ظرافت، فروپاشی یک رابطه را از درون نشان میدهد.
تهران؛ ضدقهرمان خاموش
در «رهش»، تهران نقش قهرمان یا ضدقهرمان دارد. نه صرفاً یک بستر روایی، بلکه شخصیتی مستقل است؛ با برجهایی که شانهبهشانه بالا میروند و مردمی که له میشوند. معمارانی که رؤیای پیشرفت دارند، اما نتیجهاش سردی، تنهایی و جداییست.
تهران استعارهایست از توسعهی بیروح و بیریشه.
روایت از درون یک روشنفکر مذهبی
قهرمان مرد، معمار و عضو شورای شهر، مذهبیست و دغدغهمند. او تلاش میکند معنویت را با پیشرفت پیوند بزند، اما در نهایت میبیند نظام موجود پذیرای فکر مستقل نیست. گرهخوردگی دین، بوروکراسی و مصلحتاندیشی، در قالب شخصیت او نمایان میشود.
او هر روز میان ایمان و مصلحت، عشق و عقل، گیر میافتد.
رهش؛ صدای زنی تنها اما قوی
رهش، زن روشن و جسوریست که قهر نمیکند، بلکه تلاش میکند. او نماد زن معاصر شهریست که با وجود خستگی، برای تغییر میجنگد. فاصلهاش با همسر، نه از بیعلاقگی بلکه از تضاد نگاه به جهان است.
زن در این داستان، صبور و آگاه و پرسشگر است.
نقدی پنهان به مهاجرت و بیریشگی
رهش بارها وسوسهی رفتن دارد؛ مهاجرت به جایی آرامتر، معنادارتر. اما دلکندن از وطن، خانه، هویت، چیزی نیست که بتوان راحت از آن گذشت. مهاجرت در این رمان نه فقط یک تصمیم، بلکه پرسشی فلسفیست:
آیا آنچه را از دست دادهایم، جای دیگری میتوان یافت؟
پایانی که آغاز است
پایان رمان تلخ است، اما همچون آینهای روبهرویمان قرار میگیرد. رمان پاسخ نمیدهد، راهحل نمیدهد، بلکه ما را با خویش تنها میگذارد. سکوت پایان، صدای بلند هزار نقد اجتماعیست.
رمانی که ساده مینماید، اما در عمق، زخمی عمیق دارد.
:: بازدید از این مطلب : 14
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0