رمان «یاغی‌ها» (The Outsiders) نوشته‌ی سوزان هینتون
نوشته شده توسط : Kloa

زخم‌های خاموش، صداهای درون
۱. هویت‌های در حال ساخت
نوجوانی در این رمان نه‌فقط سن زیستی، بلکه دوره‌ای از بی‌ثباتی روانی است. پونی‌بوی، راوی داستان، پیوسته در تلاش است تا بفهمد "کیست" و "باید چه باشد". او میان علاقه به شعر و سینما و واقعیت تلخ خیابان، سرگردان است. این تعارض، بخشی از روان فردی نوجوان است که جامعه‌ای خشن و بی‌ثبات او را احاطه کرده. سایر شخصیت‌ها نیز با بحران‌های مشابه مواجه‌اند؛ هویت‌هایی نامتعادل در جستجوی معنا. هینتون با نگاهی درونی، نشان می‌دهد این آشفتگی‌ها، بیشتر از آن‌که جرم باشند، تقلاهایی برای شکل‌گیری شخصیت‌اند.

۲. خانواده‌های غایب، نقش‌های فروپاشیده
اغلب شخصیت‌های اصلی در غیاب خانواده‌های سالم رشد کرده‌اند. والدین مرده، ناتوان یا بی‌تفاوت هستند؛ و این خلأ، بار روانی سنگینی بر دوش پسرها می‌گذارد. در چنین شرایطی، برادر بزرگ‌تر جای پدر را می‌گیرد، و دوستی جای مادر را. گریزرها مجبورند زودتر از موعد بزرگ شوند، اما روان‌شان هنوز کودک است. آن‌ها برای ابراز احساسات راهی جز خشونت یا خشم نمی‌شناسند. هینتون از ورای روایت، ناتوانی نسل بزرگ‌تر در حمایت عاطفی را نقد می‌کند. این نوجوانان یاغی، بیشتر از آن‌که شورشی باشند، «بی‌سرپرست‌های احساسی»‌اند.

۳. جانی: قربانی همیشگی، روان زخمی
جانی تصویری شفاف از نوجوانی آسیب‌دیده است. او به‌وضوح از اختلال اضطراب، ترس اجتماعی و کمبود اعتماد به نفس رنج می‌برد. بی‌توجهی خانواده، ضرب و شتم پدر، و شکست پی‌در‌پی، روان او را فرسوده کرده‌اند. وقتی دست به قتل می‌زند، نه از روی خشونت، بلکه از موضع دفاع و ترس است. جانی آن‌گونه که هست، نه خطرناک است و نه خشن؛ او کودک معصومی‌ست که کسی به دادش نرسیده. هینتون، با نگاهی انسان‌گرایانه، لایه‌های درونی روان جانی را ترسیم می‌کند؛ و در پایان، مرگ او را به‌مثابه شکست جامعه‌ای ناسالم نشان می‌دهد.

۴. خشونت: زبان درماندگان
در دنیای «یاغی‌ها»، شخصیت‌ها زبان بیان احساسات را بلد نیستند؛ و خشونت، تنها راه بروز رنج‌هایشان می‌شود. کتک‌زدن، فریاد، و دعواهای خیابانی، به جای گفت‌وگو نشسته‌اند. وقتی جانی قربانی را می‌کشد، نه از نفرت، بلکه از وحشت و استیصال است. دعواهای دسته‌جمعی نه برای برتری، بلکه برای تخلیه‌ی روان زخمی نوجوانان طراحی شده‌اند. این خشونت، اگرچه خطرناک است، اما بیشتر نشانه‌ی بی‌پناهی روانی شخصیت‌هاست. جامعه‌ای که نوجوانانش را نمی‌شنود، ناگزیر شاهد انفجار خشونت در خیابان‌ها خواهد بود.

۵. اضطراب، خشم و اندوه پنهان
پشت نقاب‌های خشن شخصیت‌ها، لایه‌هایی از اضطراب، ترس و اندوه پنهان است. دارل که سعی می‌کند به‌جای پدر خانواده باشد، در واقع از فشار این مسئولیت خشمگین است. دالاس، با ظاهر بی‌احساس و بی‌پروا، درونش انسانی تنها و ناکام دارد. این احساسات در طول داستان فوران می‌کنند؛ گاه به‌صورت گریه، گاه فرار و گاه خشونت شدید. هینتون نشان می‌دهد که نوجوانان پیش از آن‌که قضاوت شوند، باید شنیده شوند. اگر کسی به دل‌شان گوش دهد، شاید دیگر نیازی به مشت زدن نداشته باشند.

۶. امید در تاریکی: بازماندن از سقوط
با وجود تمام تلخی‌ها، «یاغی‌ها» داستانی بی‌امید نیست. پونی‌بوی در پایان، تصمیم می‌گیرد داستان‌شان را بنویسد؛ تا شاید جهان از نوجوانانی مثل او بیشتر بداند. این نوشتن، اولین گام به‌سوی ترمیم روانی است. او به‌جای سکوت، روایت می‌کند. شاید جانی مرده باشد، اما یادش در دل پونی‌بوی زنده می‌ماند و راهی برای معنا دادن به زندگی می‌شود. در پس تمام خشونت‌ها، رگه‌ای از نور و امکان تغییر وجود دارد. هینتون به ما یادآوری می‌کند: حتی زخمی‌ترین روان‌ها هم، اگر شنیده شوند، می‌توانند بازسازی شوند.





:: بازدید از این مطلب : 23
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 28 ارديبهشت 1404 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: